7 ژوئن 2023

نامه ای به چکمه های من

برندن هیل

برندن مدیر بازاریابی و ارتباطات ملی در Summer Search است.
کتی-هو-چکمه-کاور-hrz

شما تغییرات را در من دیدید قبل از اینکه بدانم ممکن است، قبل از اینکه بدانم چه توانایی دارم. وقتی با تو به خانه آمدم، احساس کردم تکه‌ای از بیابان همیشه با من است.»

زیر بازتابی از کیتی هاو, نویسنده، علاقه مندان به فضای باز و دانش آموختگان تابستانی جستجوی بوستون.

کتی کفش های پیاده روی خود را قبل از اولین تجربه تابستانی خود دریافت کرد مدرسه خارج از کشور کارولینای شمالی (NCOBS) در سال 2014. سال بعد، چکمه ها در سفرشان به آفریقای جنوبی به کتی پیوستند. آکادمی رهبری آفریقا. همانطور که عشق کتی به سفر و خارج از منزل افزایش یافت، چکمه های آنها برای همه اینها وجود داشت، از طریق آموزش ویژه مربی میدانی از مدرسه به خارج از جزیره طوفان (HIOBS) برای فارغ التحصیلان جستجوی تابستانی در سال 2021.

کیتی هاو (آنها/او)

عزیزترین دوست من،

دلم برات تنگ شده. از آخرین باری که همدیگر را دیدیم، من ماجراجویی بعدی خود را آغاز کردم، برای اولین بار بدون اینکه شما را در اینجا راحت کنم. از لحظه ای که ملاقات کردیم، عشق در نگاه اول بود.

آن روز را به خاطر می آورید؟ من خیلی جوان بودم، تقریباً 16 ساله، سال دوم دبیرستان. وقتی همه با هم بعد از مدرسه سوار قطار شدیم، فقط یک ایستگاه دورتر از دشت جامائیکا، جایی که معمولاً در آنجا ملاقات می کردیم، پیاده شدیم. دفتر جستجوی تابستانی. از زمانی که برگه پذیرش را در 6 فوریه به اتاق خانه ام تحویل گرفتم، این روز را پیش بینی می کردم. همه هفته‌ها در مورد آن صحبت می‌کردند، در مدرسه، در اداره، این تنها چیزی بود که من و دوستان و مربیانم می‌توانستیم درباره آن صحبت کنیم.روزی که کفش های کوهنوردی مان را می گیریم.

بالاخره روز رسید با پوشیدن برچسب نام من که روی آن نوشته شده بود:کیتی هاو، مدرسه کارولینای شمالیبا غرور و هیجان، آن روز دو مایل در حوض جامائیکا دویدم. تو و ده‌ها نفر دیگر در انتهای خط پایان منتظر من بودی و از قضا یا شانس جعبه را به من دادند که تو در آنها بود.

هنوز به یاد دارم که با قطار با هم به خانه رفتیم، همه در جعبه های یکدیگر اوج می گیرند. یکی یکی در ایستگاه های خودمان پیاده می شویم و به محض اینکه از در عبور می کنند به مامان و بابا نشان می دهیم. امتحان کردن آنها برای هر کسی که تظاهر به اهمیت دارد. در حالی که اولین ماجراجویی ما تنها چند ماه دیگر ترسیم شد، بلافاصله تمرین را شروع کردیم.

یادت هست آن چند بار اول که در اطراف بلوک راه می رفتم چقدر احمق به نظر می رسیدم – پاهایم درد می کرد. برای لحظه ای به عشق خود شک کردم، زیرا تاول ها شروع به تشکیل شدن کردند. اما تو با من صبور بودی، دیدی که مردد و خجالتی هستم، اما توانایی خیلی بیشتر از اینها را دارم.

اون 22 روز تو خونه من بودی

من هرگز نمی‌توانم بدهی‌ای را که به خاطر حمایت و عشق بی‌قید و شرطی که در آن تابستان در کارولینای شمالی به من نشان دادی، پس بدهم.

از کمک به من برای حرکت به تنهایی در فرودگاه گرفته تا ملاقات با افراد جدید و حفظ امنیت من در جنگل. شب طوفان رعد و برق را به خاطر دارید؟ من هرگز نتوانستم فراموش کنم. ممنون که به من کمک کردی تا آن کوه را تا شب بالا بروم. وقتی فکر کردم نمی توانم بیشتر از این ادامه دهم، تو کنارم گیر کردی. وقتی باید شام را آن شب زیر باران درست می کردم، تو آنجا بودی. وقتی نزدیک ساعت 2 بامداد مجبور شدیم خرس را آویزان کنیم و من به طور تصادفی در زیر باران ایستاده به خواب رفتم، رفلکس های سریع و وفاداری شما قبل از اینکه خیلی به سمت چپ از تپه شیب دار سقوط کنم، مرا گرفتار کرد. منظورم این است که، حتی پس از گرفتن پای سنگر، همچنان برای رویداد چالش شخصی هفت مایلی ما در کنار من گیر کرده اید.

ترک جنگل ملی پیسگاه یکی از سخت‌ترین کارهایی بود که باید انجام می‌دادم، اما می‌دانستم که پاهای تو روی زمین راه می‌روند که احساس می‌کردم، در گلی که از آن گذر کرده‌ام افتاده است، می‌دانستم که خوب می‌شود، زیرا تو فهمیدی.

قبل از اینکه بفهمم ممکن است، قبل از اینکه بدانم چه توانایی دارم، تغییرات را در من دیدی. وقتی با تو به خانه آمدم، احساس کردم تکه ای از بیابان همیشه با من است.

کتی (سمت چپ) در تجربه مدرسه کارولینای شمالی (NCOBS) در سال 2014.

کیتی (سوم از چپ) با گروه NCOBS خود.

بعد از مدتی که با هم بودیم، آمدن به خانه کمی چالش برانگیز بود. اما با به اشتراک گذاشتن داستان‌هایمان، صحبت با دوستان و مربیانمان و رفتن به پیاده‌روی‌های محلی، توانستیم خود را دوباره تنظیم کنیم. زمان آن نگذشته بود که برنامه ریزی برای ماجراجویی بعدی خود را با هم شروع کنیم. پس از یک سال پیاده روی کوتاه و بازی در برف، بالاخره از تینا تماس گرفتیم – ما به ژوهانسبورگ می رویم! یک بار دیگر کیف کوچک بنفش خود را بیرون آوردم و با هم همه چیزهایی را که برای گذراندن تابستان نیاز داشتیم بسته بندی کردیم. آکادمی رهبری آفریقا.

اوه ALA، توقف شش ساعته ما در لندن را به یاد بیاور که حتی طولانی تر شد! به یاد داشته باشید که جنگجویان را هر روز صبح قبل از طلوع خورشید می دویدند! اوه، یادت می‌آید که ما خیلی زود حوالی ساعت 4 یا 5 صبح دانشگاه را ترک کردیم تا به سافاری برویم! یاد آوردن روز ماندلا! آه، سفر چهار روزه کمپینگی که ما در آنجا پیاده روی کردیم و بعد از اینکه تمام روز آن را بالا انداختیم، در خاک قرمز شل و ول شدیم چقدر سرگرم کننده بود. یادش بخیر چقدر هیجان زده بودیم که دوباره کوهی را دفع کنیم، مثل قدیم!

حتی بعد از فارغ التحصیلی، ما هنوز لحظات خاص زیادی را با هم داشتیم.

قبل از رفتن به کالج به یاد داشته باشید که ما در آن ثبت نام کردیم آکادمی LEAD و در نهایت به کار با زیستگاه برای بشریت و آن چاله را حفر کرد حفره‌ای که معلوم شد اولین چاله از ده‌ها حفره‌ای بود که با هم در آن کلاس خاکی که تصمیم گرفتیم در آن ثبت نام کنیم، حفر کردیم. من اغلب به اولین باری که پیاده روی کردیم فکر می کنم کوه گریلاک با یکدیگر. من هنوز دوستان زیادی پیدا نکرده بودم اما بدم نمی آمد زیرا شما در کنار من بودید تا دوباره با مسیرها متحد شوم و در طول راه دوستان جدیدی پیدا کنم. جایی در طول راه من دوستان جدیدی پیدا کردم و زمان زیادی را در جنگل MCLA و پیاده‌روی در بخش‌های کوه گریلاک در طول چهار سال با هم گذراندیم - حفر نمایه‌های خاک، تماشای پرندگان، شمارش سمندرها، راه‌اندازی تله‌های پستانداران و دوربین‌های ردیابی، شناسایی. درختان، حتی برنامه ریزی و اجرای دروس قبل از شیوع کووید.

به یاد داشته باشید که ما برای سفر ASB سال اول و دوباره سال دوم درخواست دادیم! آنقدر هیجان زده بودیم که برای بورسیه انتخاب شدیم و دوباره آماده شدن برای ماجراجویی بعدی خود را در برلی، هائیتی آغاز کردیم.

اوه و زمانی که در کالیفرنیا گذراندیم، چه خاطرات گرانبهایی ساعت های طولانی در پارک هایلند کار می کنیم و سپس در اوقات فراغت خود با Don Ally نظارت بر ماهی انجام می دهیم. داوطلب شدن در نمایشگاه سالانه Redwood با باشگاه زنان سن لورنزو ولی، کشیدن تهاجمی پس از تهاجمی روز به روز، داوطلب شدن با دیده بان تالاب واتسونویل، خانه نشینی، سگ نشستن، هک ما حتی گربه ها و جوجه های مردم را با شانی تماشا کردیم. اوه خدای من و سفر به Costco، ما باید 30 سفر در زمان خود به آنجا برای مقدار مقوای که برای پروژه کمپوست ورق مصرف کرده بودیم. تمام پارک ها، مسیرها، سواحل، من هنوز در مورد فکر و وسعت درختان سرخابی نفس نمی مانم.

کتی، چکمه هایش، و یک دوست پشمالو، در حال کاوش در کالیفرنیا.

و چه کسی می تواند فراموش کند که ما یک جلسه را تشکیل می دهیم برای صحبت با پروفسور Jaysane-Darr در مورد تکمیل اعتبارات انسان شناسی خود در خارج از کشور از طریق آن فرصت، ما یک ایمیل در مورد از دانشگاه کارولینای شمالی شرقی دریافت کردیم. با رفتن به پرو از طریق Huascaran پیاده روی کردیم، بر فراز قایق در خیره کننده ترین دریاچه یخبندان نشست، از بقایای یونگای بازدید کرد، از مناظر باستان شناسی بازدید کرد، و تحقیقات پیرامون بیماری معروف به سوستو را انجام داد. چه لحظات خوبی با هم داشتیم، دلم برایشان تنگ شده دوست من.

درست به نظر می رسد که آخرین ماجراجویی ما با هم یک بار دیگر هم از Summer Search و Outward Bound ما را فراخوانده است.

این احساس می‌کرد که داریم به دور کامل می‌آییم - به خانه برمی‌گردیم. خیلی سخت بود بعد از کار کردن به خانه بذر صلح، احساس می کردم گم شدم، از تو جدا شدم. تابستان گذشته زمان زیادی را در باغ گذراندیم، همراه با دوستان جدیدمان در آکادیا پیاده روی کردیم. بعد از یک سال طولانی جدا از هم به دلیل قرنطینه و کلاس های فارغ التحصیلی آنلاین، بالاخره احساس خوبی داشتم که بهترین دوستم را برگشتم.

کلاس ها در 10 روز شروع شد، به نظر می رسید همه چیز در حال فروپاشی است. من نمی توانستم این کار را انجام دهم، نمی توانستم بروم – اما همچنین نمی توانستم بمانم. تو اولین کسی بودی که تو این لحظات سخت باهاش مشورت خواستم. دوباره، نزدیک به هفت سال بعد، من به این فکر می‌کنم که آیا این سرنوشت یا شانس بود که دوباره ما را دور هم جمع کرد. خاطرات اولین ماجراجویی ما همان شبی که ایمیل زدم در خط مقدم ذهنم هجوم آورد ایتان جورج (مدیر عملیات برنامه جستجوی تابستانی بوستون) در 31 آگوست ساعت 1:40 بامداد وقتی اعصابم در هوای شب پنهان شده بود.

وقتی خبر را شنیدیم، موقتاً به پنسیلوانیا فرار کرده بودیم تا به شانی کمک کنیم به آپارتمان جدیدش نقل مکان کند. یک بار دیگر Summer Search تماس گرفت با پیام تغییر دهنده زندگی، فقط این بار برچسب نام من می خواند: "کیتی هاو، فارغ التحصیلان، مدرسه خارج از جزیره طوفان". این بار زمان زیادی برای آماده شدن نداشتیم، زیرا آن آخر هفته به ویکفیلد برمی‌گشتیم، تنها شش روز برای آماده شدن برای اکسپدیشن سخت فیزیکی، احساسی و ذهنی. با وجود تنگنای زمانی، هنوز هم توانستیم چند صعود داشته باشیم، همیشه وقتی با هم کار می‌کنیم، اتفاقاتی را می‌دهیم.

مردم پیشنهاد کردند که چکمه های جدید برای این سفر بسیار مهم است، زیرا، آنها اصرار داشتند، هیچ راهی وجود ندارد که چنین چکمه های قدیمی بتوانند خواسته های یک دوره پنجاه روزه را برطرف کنند.. در قلبم می دانستم که می توانی این کار را انجام دهی. من همان طور که در اولین سفرمان برای من انجام دادی، ایمان بی پایان خود را به تو گذاشته بودم. تو زمانی به من ایمان آوردی که من فقط آرزو داشتم به خودم ایمان بیاورم، حالا نوبت من بود که لطف کنم.

با یادآوری آخرین روزهای زندگی مشترکمان اشکم در می آید. اگر فقط می دانستم که این آخرین مورد است، شاید خداحافظی راحت تر بود.

بدون توجه به مسیر، شما هرگز به ما شک نکردید، هر قدم با دقت و ظرافت حرکت می کرد، نه همیشه با سهولت بلکه با این اطمینان که تحت هیچ شرایطی گزینه ای را رها نمی کنید. وقتی دوستان جدیدمان به باشگاه ملحق شدند، با هم از طریق Mahoosic Notch خندیدیم به ما کمک کرد تا "سخت ترین مایل" مسیر آپالاچی را انجام دهیم. ما کوه های بیشتری را مانند روزهای قدیم به پایین پرتاب کردیم. ما حتی آن روز صبح که پاهایمان خیس شده بود، با هم در زیر باران گریه می کردیم، می لرزیدیم، نیوتن انجیر را بالای کوه می خوردیم، ساعت 9 صبح بوته می زدیم.

باید بدانی وقتی گریه کردم و گفتم می خواهم به خانه بروم، منظورم این نبود، باران و سرد صحبت کردن بود. من باید بدانی که من هرگز بدون تو واقعا احساس نکردم که در خانه هستم.

من فکر می کردم ترک بیابان کارولینای شمالی سخت ترین خداحافظی است، اما هرگز نمی توان آن را با این یکی مقایسه کرد، دوست عزیز. متشکرم. می دانم این سفر آخر سخت بود، اما هر قدم احساس می‌کردم دارم به خود واقعی‌ام نزدیک‌تر می‌شوم. دختری که تمام آن سال‌ها پیش با او آشنا شده بودید، دختری که برای اولین بار با او در بیابان گرفتار شده بودید، بقایای او هنوز آنجا هستند، اگر به اندازه کافی دقت کنید. تو اولین دوست من بودی که واقعا مرا دید.

عشقی که ما به اشتراک گذاشته‌ایم، بعضی‌ها در طول عمرشان شاهد آن نیستند، فقط در هفت سال آن را داشتیم. در آن سالها، این تو بودی که هرگز به من شک نکردی، هر فکر دیوانه‌واری که داشتم، تو اولین کسی بودی که با ایمان کور روی کشتی پریدی. هر بار که فکر می کردم ناتوان هستم، اولین بار را به من یادآوری کردی، یادآور توانایی های من.

حالا درست همانطور که آن سال‌ها پیش بدون تو دویدن را شروع کرده بودم، فقط کفش‌های دویدن قدیمی‌ام را پوشیده بودم – به یاد آوردن من بدون تو سخت است – حالا باید به همین روش ادامه دهم. از خداحافظی قلبم میشکنه اما تو به من نشان دادی که چقدر می توانم به تنهایی راه بروم. ممنون که به من اعتماد کردی، وقتی به سختی می‌توانستم برای خودم ظاهر شوم، به من نشان دادی، که هرگز مرا قضاوت نکردی، و همیشه از من در خانه استقبال کردی، مهم نیست که چقدر زمان گذشته باشد.. تو فضایی در قلبم حک کردی که با من خواهد ماند.

شما در طول زندگی خود بسیار فداکار بوده اید، اما من با یک درخواست نهایی اینجا هستم. این برای من آسان نیست که از شما بخواهم، اما آیا می توانید آن را در قلب خود پیدا کنید تا بفهمید وقتی به شما می گویم با یک دوست جدید آشنا شده ام و یک جفت چکمه جدید گرفته ام؟ راز این است که من را می خورد، زیرا این اولین بار است که به معنای ماجراجویی در جهان بدون تو فکر می کنم.

اما من این را به شما قول می دهم، آنچه را که به من آموختید به یاد خواهم آورد، با مراقبت و دلسوزی قدم خواهم زد، برای خودم ایستادگی خواهم کرد و رهبری قوی خواهم بود، ناشناخته ها را در آغوش خواهم کشید و به یاد خواهم داشت که قادر به دستیابی به هر چیزی هستم. و هر چیزی که در ذهنم بود ممنون که راه را به من نشان دادی

با تمام عشقم دوست عزیزت

کیتی

بیشتر از نوشته های کتی را در وب سایت او ببینید >>

کتی (سمت چپ) به همراه سایر دانشجویان تابستانی جستجوی بوستون در یک رویداد پایان تابستان در سال 2014.

کتی (ردیف وسط، دوم از سمت راست) به همراه سایر دانشجویان تابستانی جستجوی بوستون و دانا براون، مدیر دبیرستان مالدن در سال 2016

به تابستان جستجوی جدید خوش آمدید!

اضغط على اللغة الإنجليزية للترجمة
অনুবাদ করতে ইংরেজিতে ট্যাপ করুন
点击英语进行翻译
點擊英文進行翻譯
Appuyez sur Anglais pour traduire
번역하려면 영어를 탭하세요
Toca Inglés para traducir
برای ترجمه روی انگلیسی ضربه بزنید
I-tap ang English para isalin
Nhấn vào tiếng Anh để dịch
برای ترجمه روی "English" ضربه بزنید
fa_IRفارسی